در این یادداشت، دربارهی این توضیح دادهام که چگونه #توییتر_ایرانی در دام معرکهگیریهای سیاسی قرار گرفته است و در نتیجه بیش از آنکه تسهیلکنندهی گفتگوهای عمومی و گردش آزادانهی اخبار و اطلاعات باشد، به ابزاری برای اکثریتنمایی تبدیل شده است.
توییتر ایرانی روز به روز شلوغتر و متکثرتر میشود؛ و این برای طرفداران گردش آزاد اطلاعات، خبر خوبی است. اما نکتهی نگرانکنندهای نیز وجود دارد. بهنظر میرسد به موازات رشد روزافزون تعداد کاربران توییتر ایرانی، استفاده از اکانتهای تقلبی نیز در بین جریانهای سیاسی مختلف، تبدیل به یک اقدام عادی شده است. در دنیای بهشدت رسانهای شدهی امروز، دعوای سیاست، نه چندان بر سر «واقعیت»، بلکه بیشتر بر سر «بازنماییِ واقعیت» است. این را میشود در همین بگومگوهای سیاسی در توییتر ایرانی بهوضوح مشاهده کرد. ظاهراً برای مشارکتکنندگان در دعواهای سیاسیِ توییتر، چندان اهمیت ندارد که ادعاهایشان چه نسبتی با واقعیت دارد. همین که هشتگِ مورد حمایت آنها «ترند» شود و ثابت کنند که در جایگاه «اکثریت» قرار دارند برایشان کافی است و خود را برنده میدانند؛ گیرم که بخش قابل توجهی از این اکثریتنماییها به لطف اکانتهای تقلبی محقق شده باشد!
مثال اول: حمله به محمدجواد ظریف
نتایج دادهکاویای که اخیراً روی کلاندادههای چهار هشتگِ نسبتاً مشابه انجام دادهام نشان میدهد که بخش قابل توجهی از براندازها، در رقابتهای سیاسیشان بهطور سازمانیافته از اکانتهای تقلبی استفاده میکنند. لازم به توضیح است که در اینجا منظورم از «اکانت تقلبی»، هم شامل رباتها میشود و هم دربرگیرندهی اکانتهایی است که بهصورت گروهی مدیریت میشوند. با توجه به اینکه برای ترند شدن هشتگها، تعداد توییتها و ریتوییتها اهمیت زیادی دارد، اکانتهای تقلبی با ریتوییت کردن انبوه توییتهای حاوی هشتگ مورد نظرشان میتوانند نقش مهمی در ترند شدن آن هشتگها ایفا کنند.
هشتگهایی که در این دادهکاوی مورد بررسی قرار گرفتهاند عبارتند از: #ban_zarif ، #ZarifIsAnApologist ، #Zarif_Inte_Välkommen و #ShameOnSweden . موج انتشار این هشتگها در توییتر، همزمان با سفر اخیر محمدجواد ظریف به سوئد و فرانسه، آغاز شد. ویژگی مشترک این هشتگها این است که هر چهار موردشان غیرفارسیاند و قدرتهای غربی را مخاطب اصلیشان قرار دادهاند.
با توجه به اینکه شناسایی اکانتهای تقلبی، کار نسبتاً دشوار و پیچیدهای است، برای انجام این کار، چند شرط بهطور توأمان بررسی شدند. این شرطها - که در واقع، ویژگیهاییاند که بهطور چشمگیری در بین اکانتهای تقلبی شایعاند - عبارتند از اینکه اکانت موردنظر:
1. حداقل توییتهای حاوی یک هشتگ را بیش از 100 بار ریتوییت کرده باشد،
2. غالباً ریتوییت کند و بهندرت توییتی منتشر کند،
3. تعداد دنبالکنندگانش (فالوئرهایش) کمتر از 1000 باشد،
4. تعداد اکانتهایی که دنبال میکند (فالوئینگهایش) بیشتر از تعداد دنبالکنندگانش باشد،
5. در مشخصاتش، اطلاعات متناقض وجود داشته باشد،
6. نام کاربریاش مبهم و بیمعنی باشد،
7. آیدیاش حاوی کلمهی “bot” باشد (مثل ShahanshahiBot)،
8. آیدیاش - مثل کد رهگیری - دارای حروف بیربط باشد (مثل fUDXG8t7fHhkA2X) .
در این تحلیل، هر اکانتی که حداقل سه شرط از هشت شرط فوق را داشته باشد، بهعنوان اکانت تقلبی تشخیص داده شده است. در واقع، برای تقلبی دانستن یک اکانت، شرایط سختگیرانهای در نظر گرفته شده است. لذا پیشاپیش میتوان گفت که با این تعریف عملیاتی از اکانت تقلبی، تعداد اکانتهای تقلبی - بهطور عامدانه - کمتر از فراوانیِ واقعی این اکانتها برآورد میشود؛ یا بهاصطلاح Underestimate میشود.
در گراف زیر، اکانتهای تقلبی با رنگ صورتی مشخص شدهاند و اندازهی هر گره (اکانت)، متناسب با تعداد توییتها و ریتوییتهایش (با این هشتگها) تعیین شده است. همانطور که مشاهده میکنیم، بخش قابل توجهی از اکانتهای مشارکتکننده در انتشار چهار هشتگ مذکور، اکانتهای تقلبیاند (304 اکانت) و بیشترین تعداد توییت و ریتوییت توسط این اکانتها انجام شده است. در واقع از مجموع 83 هزار و 230 توییت و ریتوییت مربوط به این چهار هشتگ، 39 هزار و 869 مورد توسط اکانتهای تقلبی انجام شده است؛ که به بیان دیگر، 48 درصد کل توییتها و ریتوییتها را شامل میشود. بررسیهای بیشتر نشان میدهد که تقریباً تمام این اکانتها، یا به سلطنتطلبان و یا به سازمان مجاهدین خلق تعلق دارند. لازم به توضیح است که اکانتهای خاکستری رنگ، الزاماً واقعی نیستند؛ و فقط میتوان گفت شواهد کافی برای تقلبی بودنشان مشاهده نشده است.
شکل 1: پراکندگی اکانتهای مشارکتکننده در انتشار توییتهای حاوی چهار هشتگ برعلیه محمدجواد ظریف
حجم فعالیتهای بعضی از این اکانتهای تقلبی در انتشار چهار هشتگ مورد بررسی، بهطور شگفتانگیزی بالا بوده است. بهعنوان مثال، اکانت «ربات شاهنشاهی» (ShahanshahiBot)، 1429 توییت با هشتگ #ZarifIsAnApologist و 1069 توییت با هشتگ #ShameOnSweden را ریتوییت کرده است. این در حالی است که اکانت مذکور تنها 808 دنبالکننده دارد و بخش قابل توجهی از این دنبالکنندگان نیز، خودشان رباتاند! و یا اکانت «دِد» (0x__dead) با 299 دنبالکننده، 1553 توییت با هشتگ #ZarifIsAnApologist و 552 توییت با هشتگ #ShameOnSweden را ریتوییت کرده است. چنین مواردی در بین اکانتهای تقلبی، فراوانیِ چشمگیری دارند؛ اما احتمالاً اشاره به جزئیات بیشتر در حوصلهی مخاطب این متن نباشد.
نکتهی حائز اهمیت این است که این اکانتهای تقلبی که بارِ انتشار نزدیک به نیمی از توییتها و ریتوییتها را بهعهده داشتهاند، نقششان در انتشار این هشتگها بیش از 48 درصد است؛ چرا که با بالا بردن مصنوعیِ سرعت انتشار این چهار هشتگ، بارها صفحههای پایشگر توییتر ایرانی (مثل ترندیتر و Best Farsi) را به خطا انداختهاند و بهعنوان هشتگهای پرطرفدار معرفی شدهاند. در نتیجه، با تقلب توانستهاند هشتگهای مذکور را مورد توجه بیشتری قرار داده و مشارکت بخشی از کاربران واقعی توییتر را نیز جلب کنند؛ تا بدینصورت مخاطب اصلی این هشتگها (غربیها) تصور کنند که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران با آقای ظریف مخالفاند. البته بدیهی است که اثبات انجام این تقلب سازمانیافته، نمیتواند ثابت کند که الزاماً اکثریت مردم ایران، موافق و طرفدار آقای ظریف اند. اساساً این پرسش که آقای ظریف در بین مردم ایران به چه میزان طرفدار و موافق دارد، موضوع دیگری است که باید در پژوهشهای دیگری مورد بررسی قرار گیرد.
نکتهی مهم دیگر این است که متأسفانه این نوع تقلبهای سازمانیافته در توییتر ایرانی، منحصر به سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین خلق نیست و سایر جریانها نیز بهطور گسترده از این ترفندها استفاده میکنند. در مثال بعدی، نمونهای از استفادهی گستردهی یک جریان سیاسی دیگر از اکانتهای تقلبی را بررسی میکنیم.
مثال دوم: انکار ماجرای «دختر آبی» و درخواست محاکمهی رسانهها و نمایندگان مردم
بعد از خودسوزی خانم سحر خدایاری (دختر آبی)، موج بسیار گستردهای از ابراز احساسات مردم در شبکههای اجتماعی آنلاین شکل گرفت. اما طولی نکشید که چند هشتگ با هدف انکار ماجرای دختر آبی در توییتر فعال شدند. در این دادهکاوی، کلاندادههای سه هشتگ #دروغ_دختر_آبی ، #محاکمه_خبرآنلاین و #محاکمه_مطهری_سلحشوری را مورد تحلیل قرار دادهامم.. بررسیها نشان میدهند که چگونگیِ استفاده از اکانتهای تقلبی در این هشتگها نیز تقریباً مشابه مثال قبل بوده است. صفحههای پایشگر توییتر ایرانی، بارها فریب سرعت لحظهایِ ریتوییت شدن توییتهای این هشتگها را خوردهاند و این هشتگها را جزء داغترین هشتگهای توییتر ایرانی معرفی کردهاند. حتی در بعضی از پستهای این صفحههای پایشگر، هشتگ #دروغ_دختر_آبی بالاتر از هشتگ #دختر آبی قرار گرفته است.
این اکثریتنمایی در بعضی از توییتها تا جاهایی فراتر از حد انتظار پیش رفته است. مثلاً کاربری با آیدی F_AVATEFI68 در توییتی نوشته است:
«امروز به خاطر که خبری که خبر آنلاین و سلحشوری و مطهری به راه انداختند شاهد #دروغ_دختر_آبی در رسانه های معاند هستیم باید #محاکمه_خبرآنلاین و #محاکمه_مطهری_سلحشوری در دستور کار قرار بگیرد تا حداقل مطالبه ملی پاسخ داده شود».
اما تحلیل کلاندادههای مربوط به سه هشتگ مذکور نشان میدهد که بیش از نیمی از بازنماییِ آنچه این کاربر «مطالبه ملی» مینامد، با همت اکانتهای تقلبی در توییتر محقق شده است. بهعنوان مثال، اکانت «گل میخک» (kobra8632) تاکنون 815 بار توییتهایی با هشتگ #دروغ_دختر_آبی را ریتوییت کرده است.
طبق کلاندادههایی که تاکنون تحلیل شدهاند، تعداد اکانتهایی که تاکنون مطالبی با هشتگ #دختر آبی توییت یا ریتوییت کردهاند، بیش از پنج برابر تعداد اکانتهایی است که مطالبی با هشتگ #دروغ_دختر_آبی توییت یا ریتوییت کردهاند (لازم به توضیح است که با حذف اکانتهای تقلبی، قطعاً این نسبت افزایش قابل توجهی نیز خواهد داشت). همچنین با همان معیارهایی که در مثال قبل به آنها اشاره شد، تقلبی بودن 164 اکانتِ مشارکتکننده در انتشار سه هشتگ مورد بررسی، محرز است و 51 درصد از کل توییتها و ریتوییتها نیز توسط همین اکانتهای تقلبی انجام شده است. در شکل 2، چگونگی پراکندگی اکانتهای قطعاً تقلبی (رنگ صورتی) در کنار اکانتهایی که شواهد کافی برای تقلبی بودنشان وجود ندارد (رنگ خاکستری) را مشاهده میکنیم.
شکل 2: پراکندگی اکانتهای مشارکتکننده در انتشار توییتهای حاوی سه هشتگ در انکار ماجرای «دختر آبی»
جمعبندی
بهطور کلی میتوان گفت، توییتر بهعنوان یک شبکه اجتماعی آنلاین، با تکرار اینگونه تقلبها میتواند از کارکرد وعدهداده شدهاش – یعنی دسترسی همگانی به اخبار و اطلاعات - فاصله بگیرد و تبدیل به بستری برای مسابقهی جعل واقعیت شود. در چنین وضعیتی، ضروری است که پژوهشگران، با سنجش بیطرفانه و مداوم ادعاهای هر کدام از جریانها، مانع از مبتذلتر شدن دعوای سیاست شوند. امید که چنین شود.
شواهد گوناگون نشان میدهند که سهم شبکههای اجتماعی آنلاین از عادات رسانهای شهروندان ایرانی، با سرعت چشمگیری رو به افزایش است. از این رو، تحلیل کلاندادههای این رسانههای نوظهور، میتواند بخش قابلتوجهی از نظرها و نگرشهای کاربرانشان را بازنمایی کند. در این یادداشت قصد دارم با مقایسهی دادههای فصل بهار توییتر ایرانی با دادههای زمستان و پاییز 97، ضمن شناسایی سمت و سوی تغییرهای سیاسی توییتر ایرانی، چرایی وقوع این تغییرها را تحلیل کنم. توییتر، رسانه فراگیری در ایران محسوب نمیشود؛ اما در سالهای اخیر، بهلحاظ سیاسی، یکی از مرجعترین بسترهای رسانهای برای تبادل اخبار و نظرهای شهروندان و اهالی سیاست شده است. بنابراين بهشرط احتیاط، میتوان ادعا کرد که دادههای توییتر ایرانی تا حد زیادی میتواند تغییرات اتمسفر سیاسی کشور را بازنمایی کند. تحلیل کلاندادههای توییتر ایرانی زمانی اهمیت مضاعف مییابد که به این نکته توجه داشته باشیم که در شرایط سیاسی نه چندان آرام، معمولا مردم پاسخهای واقعیای به پیمایشهای سیاسی نمیدهند و نمیتوان با اتکای صرف به یافتههای این پیمایشها، نگرشهای سیاسی مردم را بهدرستی شناخت. قابلتوجهترین یافته دادههای فصل زمستان 97 این بود که صفحههای تأثیرگذار (اینفلوئنسرهای) اصولگرا با 9.9 درصد افزایش، بیشترین میزان افزایش مخاطب نسبت به فصل پاییز را داشتهاند1. اینفلوئنسرهای برانداز با 4.5 درصد افزایش در رتبه دوم قرار داشتهاند و اصلاحطلبها تنها 2.9 درصد افزایش مخاطب داشتهاند. این روند با شدت بیشتری در فصل بهار ادامه پیدا کرده است. بهطوری که تعداد مخاطبان اینفلوئنسرهای اصولگرا در بهار 98 نسبت به زمستان 97، 10.2 درصد افزایش داشته است. براندازها با 9.4 درصد افزایش مخاطب، در رتبه دوم قرار گرفتهاند و اصلاحطلبها، تحولخواهها و غیرسیاسیها بهترتیب با 3.6 درصد، سه درصد و 2.8 درصد در رتبههای دوم تا پنجم قرار گرفتهاند. اینفلوئنسرهای تجزیهطلب نیز با 2.3 درصد افزایش مخاطب، کمترین میزان افزایش مخاطب را در بین گرایشهای سیاسی مختلف تجربه کردهاند. این نتایج بهوضوح نشان میدهند که با تشدید بحرانهای سیاسی داخلی و خارجی، اقبال مردم به سمت دو سر طیف افزایش یافته است و بهنظر میرسد پیامها و شعارهای اصلاحطلبانه، جذابیت کمتری برای مخاطبان پیدا کردهاند. با این روند، اصلاحطلبان چنانچه عملکرد خود را مورد نقد و بازنگری جدی قرار ندهند، احتمالا با ریزش قابل توجه بدنه اجتماعی خود مواجه خواهند شد. با این حال، نتایج فصل بهار نیز همچون نتایج فصلهای پاییز و زمستان 97 نشان میدهد که کماکان اصلاحطلبان بیشترین سهم را در بین صفحههای تأثیرگذار توییتر ایرانی به خود اختصاص دادهاند. بهطوری که 30 درصد از این صفحهها، گرایش اصلاحطلبانه دارند، 23 درصد غیرسیاسی و سهم براندازها، تحولخواهها، اصولگراها و تجزیهطلبها در بین صفحههای تأثیرگذار توییتر ایرانی، به ترتیب 21، 14، 10 و دو درصد است. اما همانطور که بالاتر اشاره شد، با توجه به روند تغییرات، اگر اصلاحطلبان تغییری در خط مشیهایشان ایجاد نکنند، ممکن است در آیندهای نه چندان دور، جای خود را به رقبای سیاسیشان بدهند.
همچنین، برخلاف تصوری که درخصوص نزدیکبودن غیرسیاسیها (سلبریتیها) با اصلاحطلبان وجود دارد، گرافهای مربوط به نتایج سه فصل اخیر نشان میدهد که بخش زیادی از اینفلوئنسرهای غیرسیاسی، در مجاورت اینفلوئنسرهای برانداز و تحولخواه قرار دارند. بهنظر میرسد که این اتفاق در دو سال اخیر رخ داده باشد و چه بسا در انتخاباتهای آتی شاهد نوع متفاوتی از نقشآفرینی غیرسیاسیها باشیم و بخشی از سلبریتیها تبدیل به مروجان مواضع رقبای سیاسی اصلاحطلبان شوند. بهطور کلی، گرافهای مربوط به شبکه روابط بین صفحههای تأثیرگذار توییتر ایرانی نشان میدهد که صفحههای تأثیرگذار برانداز و تحولخواه که در مجموع، حدود یکسوم کل اینفلوئنسرهای فضای توییتر ایرانی را تشکیل میدهند، با قرارگرفتن در مرکز شبکه روابط بین اینفلوئنسرها، بیشتر از سایر اینفلوئنسرها قدرت جریانسازی و تأثیرگذاری بر مخاطب را دارند. به بیان دیگر، در حالی که بخش زیادی از اینفلوئنسرهای اصلاحطلب و اصولگرا، حضور نسبتا متمرکزتری در توییتر دارند، اینفلوئنسرهای برانداز و تحولخواه متکثرتر و پراکندهترند و احتمالا میتوانند بر مخاطبان متنوعتری تأثیر بگذارند.
در ادامه، بخشی از یافتههای مربوط به توییتر ایرانی در بهار 98 را مرور میکنیم:
صفحه توییتری بیبیسی فارسی پرمخاطبترین صفحه رسانهای در توییتر ایرانی است. در بین رسانههای داخلی (با مخاطب داخلی)، روزنامه «شرق» پرمخاطبترین رسانه است.
حدود یکپنجم صفحههای تأثیرگذار شخصی در توییتر ایرانی، نام مستعار دارند و هویت واقعیشان مشخص نیست. این نسبت در بین اینفلوئنسرهای غیرسیاسی، برانداز، تحولخواه و اصولگرا بهترتیب 32، 29، 24 و 10 درصد است. تنها دو درصد از اینفلوئنسرهای اصلاحطلب با نام مستعار در توییتر فعالیت میکنند.
بر اساس شاخص رتبه صفحه (Page Rank) – که تقریبا میتوان گفت میزان قدرت واقعی هر صفحه را نشان میدهد – صفحه آیتالله خامنهای* در جایگاه نخست توییتر ایرانی قرار دارد. به بیان ساده، این شاخص نشان میدهد که دنبالکنندگان هر صفحه به چه میزان پرمخاطب و تأثیرگذارند.
در بین سیاستمداران توییتر ایرانی، محمدجواد ظریف و حسن روحانی بهترتیب بیشترین مخاطب را به خود اختصاص دادهاند.
در بین هنرمندان توییتر ایرانی، سیامک انصاری، ترانه علیدوستی و مهناز افشار بهترتیب بیشترین مخاطب را به خود اختصاص دادهاند.
تنها 26 درصد اینفلوئنسرهای توییتر ایرانی زن هستند. سهم زنان در بین اینفلوئنسرهای برانداز و اصلاحطلب بهترتیب 34 و 30 درصد بوده و در بین اینفلوئنسرهای تجزیهطلب و اصولگرا صفر درصد است.
[1]. لازم به توضیح است که در این سلسله پژوهشها، منظور از صفحه تأثیرگذار، صفحهای است که: مخاطب اصلیاش ایرانی است، بیش از 30 هزار دنبالکننده (فالوئر) دارد و نیز تعداد دنبالکنندگانش بیش از 10 برابر تعداد صفحههایی است که خودش دنبال میکند.
کاربران
ایرانی توییتر به چه میزان خود را در حلقهی همفکران خود محدود میکنند؟ به چه
میزان در معرض ارتباط با دیگریها قرار میگیرند؟ این موقعیتها از چه الگوهایی تأثیر
میپذیرند؟ در این تحقیق سعی کردهایم برای پاسخ دادن به این سوالات، ضمن شناسایی
اجزای تشکیل دهندهی آنچه «توییتر ایرانی» نامیده میشود، الگوهای تأثیرپذیری
کاربران ایرانیِ توییتر از نگرشهای سیاسی اینفلوئنسرهای توییتر ایرانی را شناسایی
و ارزیابی کنیم. بدینمنظور اینفلوئنسرها و دنبالکنندهها (فالوئرها) بر اساس
گرایشهای سیاسیشان دستهبندی شدهاند و الگوهای تأثیرپذیری دنبالکنندهها از اینفلوئنسرها
به تفکیک گرایشهای مختلف، شناسایی و ارزیابی شدهاند. در دستهبندی اینفلوئنسرها
و دنبالکنندهها از تکنیکهای دادهکاوی و در تحلیل دادههای شبکهای، از تحلیلهای
نرمافزار گفی (Gephi) استفاده
کردهایم.
در این تحقیق، در
کنار ترسیم مختصات اعتراضات دیماه 96، با اتخاذ رویکردی اکتشافی بهدنبال شناسایی
عوامل کلان و منطقهایِ مؤثر بر وقوع این اعتراضات بودهایم. بنا به اقتضای پرسشهای
تحقیق، برای تحلیل یافتهها بهطور توأمان از روشهای تحلیل کیفی و کمّی استفاده
شده است. متغیرهایی که در ارتباط با اعتراضات، مورد بررسی قرار گرفتهاند شامل دادههای
جمعیتشناختی، شاخصهای اقتصادی، دادههای انتخاباتی و نگرشهای سیاسی هستند. طبق
یافتههای این تحقیق، مهمترین عوامل وقوع اعتراضات دی 96 عبارتند از: افزایش
متقاضیان کار و ناتوانی نسبی دولت در ایجاد شغل برای آنها، ناامیدیِ پیشینی کسانی
که در انتخابات شرکت نمیکنند، ناامیدی رأیدهندگان به روحانی از شنیده شدن
صدایشان توسط دولت و حاکمیت، کشمکش بر سر دسترسی به منابع طبیعی. همچنان که خواهید
دید با توجه به چندلایه و چندعلتی بودن این پدیده، تلاش شده است که تبیین این
اعتراضات از تقلیلگرایی به دور باشد.
در صفحه سیاست روزنامه اعتماد 27 آذر، من و آقای دکتر جلایی پور (در دو مطلب مجزا و در عین حال مرتبط به هم) دربارهی وضعیت فعلی حرکتهای جمعی دانشجویان در دانشگاههای ایران نوشتهایم.
«تاچر» عنوان دومین کتاب از مجموعه کتابهای قدم اول است كه ترجمه کردهام. اين كتاب توسط انتشارات شيرازه منتشر شده است و از این هفته وارد بازار كتاب خواهد شد.
کتاب با آنکه تلاش میکند از دیو یا فرشته خواندن مارگارت تاچر پرهیز کند و روایتی بیطرفانه از دوران وی ارائه دهد، اما این تلاشِ تحسینبرانگیز باعث کند شدن تیغ تیز نقدش بر عملکرد تاچر و موافقان و مخالفانش نشده است.
بهنظرم کتاب «تاچر» میتواند دربردارنده نكات مهمی براي مخاطبِ ایرانی باشد. میتواند به اصلاحطلبهای ایران اهمیت اقتصاد را یادآوری کند و به آنها نشان دهد که بیموضع بودنشان در قبال اقتصاد و سیاستهای اقتصادی چه عواقبی دارد. همچنین میتواند به آن دسته از چپهای ايرانی كه با كليدواژه «نئوليبراليسم» به نقد انگارههای ذهنی مشغولند نيز یادآور شود که سیاستهای اقتصادی چپگرایانه و یا راستگرایانه، به تنهایی تعیینکننده نتیجه دعوای سیاست نیستند و بسیاری از بحرانهای زمان تاچر قبل از آنکه نتیجه سیاستهای راستگرایانهاش باشند، نتیجه انسداد سیاسی و ناکارآمدی زمین سیاست بودهاند. لذا این دسته از چپگراها تا وقتی مواضع روشن و مشخصی در خصوص مسائل سیاسیِ واقعاً موجود در ایران نداشته باشند، نمیتوانند در راستای جلوگیری از تکرار بحرانهای تاچری در ایران گامی بردارند.