"بسیاری از مردم هیچ علاقهای به چالشهای فلسفی در گرایشهای سیاسی ثابتشان ندارند. آنها دوست ندارند از خودشان بپرسند آیا میتوانند این گرایشها را با اصول مربوط به زندگی و کرامت انسانی منطبق کنند، اصولی که رد آنها ساده نیست. آنها به سیاست به دیده نوعی طرفداری بی چون و چرا - مثل طرفداران تیمهای بیسبال - مینگرند نه تصمیمی منطقی. آنها از مشاهده کاریکاتورهایی که در آنها پرزیدنت بوش مانند میمونی دستانش را روی زمین میکشد یا از کتابهایی با عنوانهایی مثل "چطور با یک لیبرال صحبت کنیم (البته اگر قرار است صحبت کنیم)" به وجد میآیند. آنها از طریق نوعی تقسیمبندی خشک فکری به این حالت ذهنی میرسند: آنها فقط در یک بخش جداگانه از شخصیتشان که از سیاست جداست به نظرهای شخصیشان درباره ارزش و کرامت انسانی میاندیشند. آنها میتوانند نظرهای کاملاً انسانی درباره اهمیت زندگی داشته باشند اما به سیاستمدارانی رأی بدهند که وعده قطع برنامههای رفاه اجتماعی را میدهند. آنها میتوانند بر مسئولیت شخصیشان در قبال ایمان دینی تأکید کنند اما از سیاستمدارانی حمایت کنند که وعده ایجاد یک جامعه مسیحی را میدهند."
رونالد دورکین، آیا دموکراسی در آمریکا ممکن است؟ ، ترجمه محمود حبیبی و خشایار دیهیمی، صص 173 - 174، انتشارات مینوی خرد
No comments:
Post a Comment