Friday, July 31, 2015

درباره‌ی کلی‌گویی‌های ملکیان

یکی از عجیب‌ترین کارهایی که آقای مصطفی ملکیان اخیرن انجام داده، طرح این پرسش است: بزرگترین مشکل یا یگانه مشکل یا علت‌العلل مشکلات جامعه چیست؟
به‌نظرم این پرسش، بسیار گمراه‌کننده است. چرا که مشخص نیست به لحاظ روش‌شناختی، چه معیار و چه مسیری برای پاسخ دادن به این پرسش وجود دارد و چگونه می‌توان پاسخی ابطال‌پذیر به این سوال داد.
آقای ملکیان بدون توجه به این ملاحظات، بر طرح این پرسش (و پاسخ دادن به آن) اصرار دارد. ایشان تلاش می‌کند مکاتب فکری مختلف را برحسب پاسخی که می‌توانند به این پرسش دهند دسته‌بندی کند. به این معنا معتقدم صورت‌بندی اشتباه ملکیان از موضوع - و به تبع آن، نتیجه‌گیری اشتباه ایشان - مصداق آدرس غلط دادن به مخاطب است.
با وجود آنکه جریان امروزین علوم انسانی از کلی‌گویی‌های سابقش فاصله گرفته و به‌سمت پاسخگویی به سوال‌های مشخص‌تر و دقیق‌تر حرکت می‌کند، انگار از علاقه‌ی «استاد» به طرح سوال‌های کلی و مبهم کاسته نمی‌شود.

(متن زیر بخشی از سخنرانی ایشان در مشهد است)


Sunday, July 19, 2015

گزارشی از سفر به روستای زرگر

”به روستای زرگر (رومانو) خوش آمدید“ !

قبل از اینکه پایم را به روستای زرگر بگذارم، روایت‌های مختلفی راجع به آنجا شنیده بودم. با وجود اینکه این روایت‌ها بعضن با هم تفاوت‌های قابل توجهی داشته‌اند، اما همگی حاکی از آن بودند که روستای زرگر بی‌شک یکی از عجیب‌ترین روستاهای ایران است. این روستا در ده کیلومتری شهر آبیک، در استان قزوین قرار دارد.
اهالی این روستا به زبان رومانو صحبت می‌کنند. آن‌طور که از روایت‌های مختلف دستگیرم شده است، رومانو زبان کولی‌های اروپایی یا ”روم“ها است. در ایران به این زبان، زبان زرگری هم می‌گویند.
بعد از چند سوال و جواب کوتاه از اهالی روستا، آدرس خانه‌ی مناسب‌ترین فرد برای پاسخگویی به سوال‌هایمان را پیدا می‌کنیم.
”مش کتاب“ حتا خونگرم‌تر و مهمان‌نوازتر از آن چیزی است که ساکنان روستا برایم تعریف کرده بودند. کلاهی که بر سر دارد، خاطرات پدربزرگ را برایم زنده می‌کند. وقتی متوجه می‌شود اصالت اردبیلی دارم یک شعر به زبان ترکی برایم می‌خواند. می‌گوید بیشتر زرگرها با زبان ترکی هم آشنایی دارند. همین که این را می‌گوید، این فرضیه در ذهنم نقش می‌بندد که شاید زبان رومانو از زبان ترکی مشتق شده باشد. اما وقتی شروع می‌کند با اهالی خانه به این زبان صحبت کند، می‌فهمم که هیچ شباهتی بین این دو زبان وجود ندارد.
اسمش ”کتابعلی زرگر“ است و در سال 1305 در همین روستا متولد شده است. می‌گوید به یاد دارد که در سال‌های جوانی‌اش یک بار یک مستشرق روس برای تحقیق راجع به زبان زرگری به این روستا آمده و بعد از شنیدن زبان مردم روستا به آنها گفته است که نژادشان به روم‌های اروپا برمی‌گردد.
مش کتاب می‌گوید زرگرها در سایر شهرهای کشور هم وجود دارند؛ از جمله در شیراز، ارومیه، خوی، شهریار، مشهد، قوچان و غیره. اما آنها هم از همین روستا به آن شهرها مهاجرت کرده‌اند.

برادرزاده‌ی مش کتاب که برای تبریک عید فطر به خانه‌ی عمویش آمده است - مردی میانسال به نام ”دلاور“ است. دلاور، پزشک تجربی است. فرزندانش هم پزشکی خوانده‌اند. می‌گوید برخلاف تصوراتی که راجع به زرگرها وجود دارد، آنها افراد تحصیلکرده‌ی زیادی در بین خود دارند. ”یکی از اهالی روستا که همین چند وقت پیش فوت کرد، مدرک مهندسی‌اش را 37 سال پیش گرفته بود“.
او راز مهاجر بودن روم‌ها را در این می‌داند که آنها معمولن با حکومت‌ها سر سازگاری نداشته‌اند. می‌گوید به‌خاطر همین ویژگی این قوم بوده که شاه اسماعیل 400 نفر از زرگرها را گردن زده بود.
اما گویا لااقل در حال حاضر، نشانه‌چندانی از ناسازگاری روم‌ها با قدرت مرکزی، در زرگرها دیده نمی‌شود. آنها مسلمان و شیعه اند و - برخلاف بعضی روایت‌ها - به زبان فارسی هم می‌نویسند و تنها تفاوت فرهنگی مشهود زرگرها با فرهنگ رسمی ایران، زبان آنهاست.
با این حال، دلاور می‌گوید جوان‌های روستا طی سال‌های اخیر به لطف گسترش اینترنت توانسته‌اند با جماعت روم‌‌های اروپا ارتباط برقرار کنند و حالا هر از گاهی از کشورهای مختلف اروپایی برایشان مهمان می‌آید.

Tuesday, July 7, 2015

آن روزها رفتند ..

دیشب خواب دیدم هنوز دانشجوی دانشگاه فردوسی ام. با بچه‌ها رفتیم اطراف مشهد. ناهار کباب خوردیم. من یادم رفت دنگمو باهاشون حساب کنم.
فرداش دیدم همون بچه‌ها جلوی دانشکده نشستند و دارن باز هم کباب میخورن! منو دیدن گفتن ابوالفضل بیا بشین کباب بزنیم. پیش خودم گفتم آخ جون، الان میرم هم کباب میخورم، هم دنگ دیروز و امروزمو باهاشون حساب میکنم که عذاب وجدان نگیرم. آقا ما کبابه رو خوردیم و یه نوشابه هم روش. اومدم پولشو حساب کنم یهو از خواب پریدم!
الان میترسم بخوابم بچه‌ها منتظر باشن خفتم کنن..