Wednesday, February 11, 2015

هم یک شهروند، هم یک زن خانه‌دار (بخش سوم و پایانی)

الیزایت دارلینگ، برگردان: ابوالفضل حاجی‌زادگان
(منتشر شده در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ)

یک مسکن خصوصی اصلاح‌شده و اصلاح‌کننده، همه‌ی افراد را قادر می‌سازد تا نقش مناسبشان در خانواده را به عهده بگیرند و در نتیجه آنها را در جایگاهی قرار می‌دهد که نقش‌شان را در اجتماع - به مثابه یک کل - به عهده بگیرند. آپارتمان با کار مقرون به صرفه، زنانی همچون خانم وینبورن را به‌واسطه‌ی اینکه می‌توانستند در حیات اجتماعی ساختمان مشارکت کنند، از بیگاری کشیدن نجات می‌داد. از این رو، فضای عمومی مجتمع کنسال به اندازه‌ی خود آپارتمان‌ها با دقت طراحی شده بود. هدف از این کار، شکل‌گیری حس با هم بودن و متعاقباً ایجاد شرایطی برای شکوفایی‌ این حس بود. این به نوبه‌ی خود، به مثابه یک زمین آموزش برای فعالیت در عرصه‌ی عمومی خارج از مجتمع عمل می‌کرد. تحقق چنین وضعیتی مستلزم تحقق دو شرط بود: در نظر گرفتن انواع مشخصی از امکانات اجتماعی، و همچنین اجرای شیوه‌های مدیریتی خاص.  

مبنای ساخت این مجتمع آن است که ساکنان خودشان آن را بگردانند
زمین مجتمع کنسال یک عامل مهم در تقویت حس با هم بودن ساکنانش بود. این زمین از جنوب به راه آهن بزرگ غربی، از شمال به کانال آب اصلی، از غرب به یک ایستگاه گاز، و از شرق به یک جاده‌ی مهم منتهی می‌شد؛ و همچنین دارای سطح وسیعی بود که از سطح جاده پایین‌تر بود. در واقع وارد شدن به مجتمع کنسال به معنای ورود به یک دنیای جدید بود.
وقتی ساکنان در فضای بین دو بلوک قدم می‌زدند، در واقع وارد یک فضای عمومی می‌شدند که شامل دو انجمن، یک مهد کودک، و فضای سبز بود. در این بین، دو مکان به‌طور ویژه در توانمندسازی زنان در پرداختن به زندگی ذهن و روح مهم بودند: مهدکودک و انجمن بزرگسالان.
علاوه بر وقتی که خانه‌های عقلانی شده در اختیار زنان می‌گذاشت، تمام کودکان می‌توانستند از ساعت 8 صبح تا 5 بعدازظهر به مهدکودک بروند؛ و این امر، وقت آزاد بیشتری را در اختیار مادرانشان قرار می‌داد. اینک باید به این پرسش بپردازم که زنان این وقت‌های آزادشان را در کجاها صرف می‌کردند؛ اما باید این نکته را نیز یادآور شوم که مهد کودک به‌عنوان یک زمین آموزشی مهم برای شهروندان آینده‌ی مملکت عمل می‌کرد.
فعالیت‌های اجتماعی‌ای که کودکان در مدرسه می‌آموختند، مکمل فضاهای مدرنی بود که در آن سکونت داشتند. هر روزه بر وعده‌های غذایی و استراحت‌های منظم تأکید می‌شد. تمام کودکان برای اخذ مسئولیت در قبال خودشان و دیگران تشویق می‌شدند؛ چیزی که از نظر سر ارنست سیمون[1]، سیاستمدار لیبرال، مفسر اجتماعی و همسر شِنا سیمون[2]، یکی از چهار اصول اساسی شهروندی بود. کودکان در زمان ناهار به‌صورت نوبتی به یکدیگر خدمت می‌کردند و برای تقویت حس مالکیت و محافظت از وسایل، هر کسی کمد و جالباسی مخصوص خودش را داشت.
در حالی ساکنان کم سن و سال مجتمع کنسال به شیوه‌ی خوبی تربیت می‌شدند، مادران آنها این امکان را می‌یافتند که به یکی از دو انجمن موجود در آنجا مراجعه کنند. یکی از این دو انجمن که در طبقه‌ی زیرین مجتمع قرار داشت، در طول روز به‌عنوان فضایی برای گرد هم جمع شدن زنان جهت انجام فعالیت‌های مشترک مورد استفاده قرار می‌گرفت. آن‌طور که عکس‌های آن دوره نشان می‌دهند، این فعالیت‌ها از کلاس خیاطی تا نوشیدن یک فنجان چای عصرانه‌ی ساده را شامل می‌شدند. هدف از حضور زن در این انجمن - به‌جای ماندن در آپارتمانش - تحقق بخشی از فرایندی بود که به او یادآوری می‌کرد که هم عضوی از خانواده‌ی خودش و هم عضوی از اجتماعی به نام مجتمع کنسال بود. 
هنگام عصر، انجمن چهره‌ی متفاوتی به خود می‌گرفت. با روانه شدن کودکان به انجمن، آن‌طور که در یکی از بروشورهای GLCC آمده است ”مردها می‌توانند در پایان ساعت کاری، به همراه همسرشان یک تا دو ساعتی به تفریح بپردازند.“ انجمن در عین حال که مکانی برای معاشرت بین همسایه‌ها (و نیز زوج‌ها) فراهم می‌کرد، همچنین به ابزاری مخصوص ساخت و تعمیر مبلمان، و نیز تعمیر کفش مجهز بود. چنین امکاناتی کمک می‌کردند تا دخل و خرج ساکنان با هم بخواند، اما از آنها نیز انتظار می‌رفت که - با توجه به تأکید بر بازتولید خانواده‌ به شکلی که در مجتمع کنسال حاکم شده بود - کمک کنند تا حس مباهات به خانه‌داری در بین ساکنان مرد و زن پرورش پیدا کند. این واقعیت که چنین شیوه‌ای به تقویت نقش‌های جنسیتی گرایش پیدا می‌کند - مردها به ساختن وسایل خانه را تهیه می‌کردند (و نیز بیرون از خانه کار می‌کردند) در حالی که زنان خیاطی می‌کردند – بازتاب‌دهنده‌ی فمینیسم جدید دنبی بود.
تاکنون بحث ما حول فضاهای معماری خاصی متمرکز شده است، در حالی که نمی‌توان صرفاً این را واکاوی فضا در مجتمع کنسال - که بنا بود ساکنانش را تغییر دهد - تلقی کرد. اقدامات مدیریتی به همان اندازه، نقش مهمی در ترویج انواع خاصی از رفتار در بین ساکنان مجتمع ایفا کرد.
در اواخر سال 1936 وقتی مجتمع کنسال تکمیل شد، GLCC دنبی را به‌عنوان مدیر امور مسکن خود منصوب کرد تا ”با مجتمع در ارتباط باقی بماند و در مسیر آزمون و خطاها از آن مراقبت کند.“ این انتصاب به او اجازه داد تا سیستم مدیریتی خاصی را به کار گیرد که ساکنان را بیشتر قادر می‌ساخت نسبت به خانه‌های جدیدشان احساس مباهات کنند و در قبال آن احساس مسئولیت داشته باشند. به قول خودش ”مبنای ساخت این مجتمع آن است که ساکنان خودشان آن را بگردانند.“
این امر از فضای بیرون آپارتمان‌ها آغاز شد. هر خانواده عضوی از یک کمیته بود که مسئول مراقبت از فضاهای اطراف آپارتمان‌هایشان بود. از این کمیته دو نماینده انتخاب شدند تا در کمیته‌ی ساکنان - که نوآورانه‌ترین ویژگی مجتمع کنسال بود - فعالیت کنند. این کمیته با مدیریت روزمره‌ی مجتمع سر و کار داشت. دنبی اذعان داشت که این کار در عمل ” ... سخت‌تر از آن چیزی بود که به‌نظر می‌رسد“ اما تأکید کرد ”[که] همه از نتیجه‌ی کار بسیار خوشنود بودند.“

نتیجه‌گیری: شهروند و زن خانه‌دار
بدین ترتیب، در چنین زمین کوچکی در غرب لندن، طرح خانگی خارق‌العاده‌ی مجتمع کنسال شکل گرفت. از هنگام تأسیس این مجتمع در ماههای پایانی سال 1936 و در طول سال‌های جنگ، فضاهای مدرن و اقدامات مدیریتی دموکراتیک تأثیر مهمی بر شهروندانش داشت. این تأثیرپذیری در بین بیشتر ساکنان، به‌واسطه‌ی بروز پیشرفت در شرایط مادی و حس با هم بودن - که خود ناشی از شکل مجتمع بود - اتفاق افتاد. در این سطح، مجتمع کنسال به‌طور مشخص مدعای فرای را مبنی بر اینکه این مجتمع یک بلوک آپارتمانی معمولی برای طبقه‌ی کارگر نبود، تأیید می‌کند. اما همان‌طور که اشاره کردم، میل به پیشرفت در شرایط مادی و اجتماعی زندگی روزمره به خودی خود یک هدف نبود. بلکه دنبی و فرای (و دیگر همکارانشان) قصد داشتند که از طریق این ترکیب تغییرات در فضا و فعالیت‌های روزمره، تیپ‌های جدیدی از افراد ساخته شوند. مجتمع کنسال، مردم طبقه‌ی کارگر را تبدیل به شهروندان مدرنی می‌کرد که اینک می‌توانستند نقش کاملشان در پیشرفت جامعه را ایفا کنند.    
در زمینه‌ی تحقق این آرزو، کمیته‌ی ساکنان اهمیت خاصی پیدا کرد. مهارت‌های کسب شده در حین انجام کارهای کمیته - بحث، استدلال، و رسیدن به توافق – برای آماده شدن ساکنان مجتمع کنسال برای مشارکت در فرایندهای دموکراتیک خارج از آنجا در نظر گرفته شده بودند. هدف از طرح ایده‌ی لزوم اداره‌ی مجتمع توسط ساکنان، ایجاد حس مسئولیت‌پذیری برای یک اجتماع بزرگ‌تر بود. قدرت دگرگون‌کنندگی محیط آموزشی و گفتمان‌های مجتمع کنسال، به‌طور خاص در ارتباط با یکی از افراد ساکن در آنجا، به‌طور کامل نمایان شد.
یکی از اعضای کمیته‌ی ساکنان، خانم السی وینبورن بود. شکی نیست که سکونت وی در مجتمع کنسال، او را از اینکه وقتش را برای کارهای خانه هدر دهد آزاد کرد، و او را برای مشارکت در یک تمرین کوچک دموکراسی در بین دیوارهای مجتمع قادر ساخت. نکته‌ی مهمتر و اساسی‌تر اینکه بدین طریق، آموزش بحث مدنی به او اجازه داد که از آستانه‌ی در فراتر رفته و به عرصه‌ی عمومی کمیته‌ی مشورتی مبلمان کارآمد راه پیدا کند. بدین ترتیب، السی وینبورن ”هم یک شهروند و هم یک زن خانه‌دار“ شد.  


[1]. Sir Ernest Simon
[2]. Shena Simon

No comments:

Post a Comment