Sunday, November 20, 2016

نکاتی راجع به سخنرانی اخیر دکتر اباذری


به‌نظرم یکی از ایرادات سخنان دکتر اباذری این است که سیاستگذاری‌ها را با ابزار ایدئولوژی نقد می‌کند. سیاستگذاری اجتماعی و اقتصادی ماهیتاً در تضاد با هرگونه ایدئولوژی و باور جزمی‌ای است. چرا که مهمترین پرسش در سیاستگذاری‌های اجتماعی و اقتصادی، ارزیابی میزان اثربخشی هر سیاست و شناسایی پیامدهای مثبت و منفی‌اش است. با ابزار ایدئولوژی نمی‌توان به چنین پرسش‌هایی پاسخ داد. مواردی که آقای اباذری به‌عنوان سیاست‌های نئولیبرالیِ اجرا شده توسط دولت فعلی مطرح می‌کند، الزاماً تحت هر شرایطی اشتباه نیستند. مهم این است که منتقدان، برای اینکه نشان دهند این سیاست‌ها اشتباهند، بدون پیش‌داوری، پیامدهایش را به‌طور همه‌جانبه ارزیابی کنند و با استناد به بررسی‌هایشان بگویند که چرا معتقدند این سیاست‌ها غیرقابل دفاع هستند. بهترین مثال برای معرفی این دیدگاه نسبت به سیاستگذاری، کارهای آلبرت هیرشمن، و به‌خصوص کتاب درخشانش «خروج، اعتراض، وفاداری» است. این کتاب در دهه‌ی 1970 میلادی نوشته شده و امروز یکی از مهمترین کتاب‌ها در حوزه‌ی اقتصاد سیاسی است. هیرشمن در این کتاب با استفاده از سه مفهوم کلیدی «خروج / Exit»، «اعتراض / Voice» و «وفاداری / Loyalty»، و با مرور مثال‌های متعددی از سازمان‌ها و کشورهای مختلف، سعی می‌کند به بهترین و کارآمدترین الگوها برای «بهبود» وضعیت‌های تضادآمیز بین کارگر و کارفرما برسد (به این معنا، اگر مارکس معلم انقلاب باشد، هیرشمن معلم اصلاح‌طلبی است). توجه داشته باشید که اگر آقای هیرشمن می‌خواست مثل آقای اباذری به موضوع نگاه کند، می‌توانست به‌جای اینکه اینهمه به خودش زحمت تحقیق بدهد و در نهایت تمام نتیجه‌گیری‌هایش را مقید به قیدهای «به‌نظر می‌رسد» و «به احتمال زیاد» و «با توجه به شواهد» و ... کند، بیاید در عرض یک سخنرانی نیم ساعته، با گزاره‌های قطعی و یقینی، بر علیه فریدمن افشاگری کند. (به‌نظر می‌رسد یکی از دلایلی که آقای مالجو به خودش اجازه نمی‌دهد مثل آقای اباذری سخن بگوید این است که کتاب‌های هیرشمن را خوانده و ترجمه کرده است و با روش‌شناسی علمی او آشناست).
نکته‌ی دیگر اینکه وقتی چپ‌ها از سه‌جانبه‌گرایی صحبت می‌کنند، باید توجه داشته باشند که یک طرف دعوا (یا گفتگو) هم کارفرماها هستند. اما در صورت‌بندی‌ای که دوستان ارائه می‌دهند هیچ اثری از مسائل کارفرماها نیست. در بین چپ‌های ایرانی، آقای مراد ثقفی جزء معدود افرادی است که به مسائل مربوط به کارفرماها هم توجه ویژه‌ای داشته است. پیشنهاد می‌کنم طرفداران ایده‌ی سه‌جانبه‌گرایی، با ایشان راجع به این موضوع صحبت کنند و از ایشان بپرسند که با پژوهش‌هایی که در این خصوص انجام داده، به چه نتایجی رسیده است.
اتفاقاً ربط دادن دولت روحانی به دولت‌هایی مثل دولت تاچر هم به‌دلیل همین نگاه ایدئولوژیکِ آقای اباذری انجام شده است. موافقم که طی دهه‌های اخیر، اتفاقات مشابهی در سراسر دنیا ذیل عنوان «نئولیبرالیسم» رخ داده که پیامدهای مثبت و منفی مشابهی داشته است. اما به‌نظر نمی‌رسد که بتوانیم با اتکا بر وجوه تئوریک و ایدئولوژیک، تمام واقعیت را توضیح بدهیم. به‌عنوان مثال، حتا نزدیکان تاچر معتقدند که تاچر اصلاً در قید و بند نوشته‌های هایک و فریدمن نبوده و فقط برای این از نوشته‌های آنها دفاع می‌کرده که می‌توانسته از این طریق به اقداماتی که خودش به‌دنبال انجامشان بوده، مشروعیت و وجاهت علمی بدهد. به این معنا به‌نظر می‌ر‌سد که حلقه‌ی واصله‌ی اتفاقاتی که طی دهه‌های اخیر رخ داده، نه «نئولیبرالیسم» به مثابه یک ایدئولوژی، بلکه به مثابه یک گرایش سیاسی و اقتصادی است. لذا به‌نظرم دکتر اباذری تلاش بی‌موردی برای ایدئولوژیک نشان دادن این پدیده دارد. این کار ایشان باعث می‌شود که:
1. مخاطب به «زمینه»‌های روی آوردن به سیاست‌های به اصطلاح «نئولیبرالی» در کشورهای مختلف بی‌توجه شود. مثلاً سیاست‌های تاچر در شرایطی مورد استقبال قرار گرفت كه اتحادیه‌های کارگری از قدرت‌های قانونی‌ای که داشتند، استفاده‌های غیرمسئولانه می‌کردند و ناکارآمدی اتحادیه‌های کارگری، اقتصاد کشور را فلج کرده بود. اما در ایران اساساً اتحادیه‌ای در کار نیست، و به‌طور کل صورت مسأله فرق می‌کند. همین وزارت کار و رفاه دولت روحانی، اتفاقاً الان در اختیار دست چپی‌هاست؛ اما آنها به این نتیجه رسیده‌اند که راهی به جز این تصمیم‌ها ندارند. من نمی‌گویم هر کاری که می‌کنند درست است، اما نکته‌ی مهم این است که این تصمیم‌گیری‌ها مبنای ایدئولوژیک ندارند و درست نیست که با یک ایدئولوژیِ دیگر نقدشان کنیم.
2. همچنین تفسیر ایدئولوژیک از این سیاست‌ها، باعث می‌شود که ما به خیلی از متغیرها و عوامل بسیار مهم دیگر هم بی‌توجه شویم. ما اگر صرفاً بر اساس ایدئولوژی بخواهیم مابه‌ازای تاچر را در ایران پیدا کنیم، احتمالاً دولت روحانی به ذهنمان خواهد رسید. اما مسأله اینجاست که اتفاقاً اقدامات و رفتارهای تاچر از خیلی جهات به احمدی‌نژاد شبیه بوده، و از قضا اکثر منتقدانِ مطلع او، پاشنه‌ی آشیل تاچر را نه در سیاست‌های راستگرایانه، بلکه بیشتر در خودرأیی و استبداد رأی و تصمیم‌گیری‌های آنی و خلق‌الساعه (وجوه اشتراکش با احمدی‌نژاد) می‌دانند. اما دکتر اباذری چون فقط به وجوه ایدئولوژیک توجه دارد، در دوره‌ی احمدی‌نژاد سکوت معناداری می‌کند و در دولت روحانی فریاد اعتراض سر می‌دهد. به‌نظرم ما نباید فراموش کنیم که سیاست‌های راستگرایانه، تنها شر موجود و ممکن نیستند؛ بلکه - به‌خصوص در کشوری مثل ایران - شرهای دیگری مثل استبداد رأی، خفقان و عوامفریبی هم وجود دارند که همزمان باید با آنها هم مقابله کرد.
مسأله اینجاست که آقای اباذری مظاهر اصلی بروز احتمالی فاشیسم را نادیده می‌گیرد و حتا در تندترین صحبت‌هایش هم هیچ اشاره‌ای به آنها نمی‌کند، و برای اینکه حرفش را بزند دیواری کوتاه‌تر از تجمع‌کنندگان در پاسارگاد پیدا نمی‌کند. آیا واقعاً پیدا کردن مصداق برای عوامل تقویت‌کننده‌ی فاشیسم در ایران اینقدر سخت است که ایشان مجبور شود تا پاسارگاد به‌دنبال مظاهر فاشیسم بگردد؟ آقای اباذری زورش به عوامل اصلی "سیاست‌زدایی" نمی‌رسد و در عوض طرفداران مرتضی پاشایی را تحقیر می‌کند. کما اینکه زورش به احمدی‌نژاد و شرکای سیاسیش نمی‌رسد، و در عوض اصلاح‌طلب‌ها را تخطئه می‌کند.

Friday, July 1, 2016

دهه هشتادی ها نوک کوه یخ جامعه ایران را نشان دادند

نشست علمی-کارشناسی “نوجوان دهه هشتاد”  یا بررسی اجتماع دبیرستانی ها در مرکز خرید کوروش تهران، با حضور دکتر محمدامین قانعی راد، جامعه شناس و استاد دانشگاه  به همت کمیسیون اجتماعی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی روز گذشته در دفتر مرکزی حزب برگزار شد. در این نشست تهدیدات و توانایی های نسل دهه هشتاد مورد بحث و بررسی قرار گرفت .

نشست کارشناسی “نوجوان و دهه هشتاد” با حضور دکتر قانعی راد، در تاریخ نهم تیر ماه ۱۳۹۵ از سوی کمیسون اجتماعی در محل حزب اتحاد ملت برگزار شد. ابتدا ابوالفضل حاجی زادگان، گزارشی چند دقیقه ای در مورد وضعیت بیکاری ارائه داد. این گزارش حاصل تحلیل ثانویه‌ی نتایج منتشر شده توسط مرکز آمار بود. ارائه‌ی این گزارش با توصیف وضعیت کشور از نظر شاخص‌هایی از جمله نرخ مشارکت اقتصادی و نرخ بیکاری آغاز شد و سپس روند تغییرات در نرخ بیکاری در رده سنی ۱۵ تا ۲۴ سال مورد بررسی قرار گرفت. حاجی‌زادگان با اشاره به این نکته که نرخ بیکاری نسبت به جمعیت فعال محاسبه می‌شود، تأکید کرد که افزایش تدریجی نرخ بیکاری در این سنین، نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که تعداد افراد جوان و نوجوانی که از ادامه‌ی تحصیل بازمانده‌اند و به جمعیت فعال کشور هل داده شده‌اند و از طرفی در بازار کار هم امکان اشتغال ندارند، رو به افزایش است.

Thursday, May 26, 2016

درباره‌ی حواشی نظرسنجی اخیر آی پز

وجه اشتراک پژوهشگران اجتماعی با اهالی رسانه و اهالی سیاست اینه که ظاهرن هر سه گروه راجع به مردم و عقاید و نگرش‌های مردم اظهار نظر می‌کنند. اما تفاوت مهمی که بین پژوهشگر اجتماعی و دو تیپ دیگه وجود داره اینه که اهالی سیاست و رسانه بنا به منافعی که دارند، تمایل بیشتری به ارائه‌ی روایت‌های ساده‌سازی شده از مردم دارند. به این معنا، معتقدم که آی پز طی این چند سال با ساده‌سازی عقاید و نگرش‌های مردم، عملن نه در زمین پژوهشگری و جامعه‌شناسی، بلکه در زمین سیاست و رسانه بازی کرده. به‌نظرم دلیل اصلی استقبال رسانه‌ها از کارهای آی پز اینه که میشه با اتکا به نتایج نظرسنجی‌های این موسسه، به روایت‌های ساده‌سازی‌شده و غالبن غیرواقعی از مردم، "اعتبار علمی" بخشید. 
در این بین، لااقل برای من معلوم نیست که آقای قاضیان که طی سال‌های گذشته، مواد اولیه‌ی تحلیل‌های "سوگیرانه" را در اختیار رسانه‌ها و گروه‌های سیاسی مختلف (اعم از موافقان، منتقدان و مخالفان جنبش سبز) قرار می‌داده، از کدام "بی‌طرفی" صحبت می‌کنه.

Thursday, April 28, 2016

انتخابات شورای مدیریت گروه جامعه‌شناسی سیاسی انجمن جامعه شناسی برگزار شد

جلسه انتخابات اعضای شورای مدیریت گروه علمی-تخصصی جامعه‌شناسی سیاسی روز چهارشنبه هشتم اردیبهشت ماه 1395 با حضور اعضای این گروه برگزار و اعضای شورای مدیریت پس از رای گیری مکتوب به شرح زیر انتخاب شدند.
اعضای شورای مدیریت (به ترتیب حروف الفبا):
  • مریم جمشیدی
  • ابوالفضل حاجی زادگان
  • امیر رضائی پناه
  • فاطمه قابل رحمت
  • محمد سالار کسرایی
  • شهناز کریمی
  • فتح اله مرادی

Monday, April 11, 2016

ارتجاع یا ترقی؛ مسأله این نیست!


کتاب "خطابه ارتجاع" را می‌توان به جرأت یکی از درخشان‌ترین آثار آلبرت هیرشمن دانست. در این کتاب، نویسنده تلاش می‌کند ضمن بررسی ساختار منطقی گفتارهای ارتجاعی، به سنخ‌شناسی استدلال‌های موجود در این گفتارها بپردازد. این موضوع ممکن است مخاطبِ این روزها را به یاد مباحث موسوم به "تفکر انتقادی" بیاندازد. با این حال، هیرشمن بدون آنکه قصد داشته باشد کالای لوکس "تفکر انتقادی" را به مخاطب عرضه کند، و بی آنکه مخاطب را با مثال‌های ساختگی و غیرواقعی سرگرم کند، برای رسیدن به پاسخ، به دل واقعیت می‌زند.
هیرشمن با آوردن نقل قول‌های مستقیم از اندیشمندانی که در برابر تحولات ناشی از مدرنیته موضع واکنشی و محافظه‌کارانه داشتند - افرادی همچون توکویل، برک، اسپنسر و ... - به سه نوع استدلال رایج و تکرار شونده برمی‌خورد: 1. اقدام اندیشیده، پیامدهای مصیبت‌باری پدید خواهد آورد (تز انحراف) ، 2. اصلاح جدید، اصلاح قدیمی‌تر را به مخاطره خواهد انداخت (تز مخاطره) ، 3. اقدام اندیشیده، در صدد تغییر ویژگی‌های ساختاری پایدار نظم اجتماعی است؛ از این رو بی‌تأثیر و بیهوده است (تز بیهودگی). وی با آوردن مثال‌های متعدد، به‌خوبی نشان می‌دهد که آنچه اینگونه استدلال‌ها را مورد اقبال فراگیر مخاطبانشان قرار می‌دهد - فارغ از اینکه این استدلال‌ها در چه مواردی درست و در چه مواردی با واقعیت همخوان نیستند - نه الزاماً سنجیدگی و دقت، بلکه جذاب، ساده‌انگارانه و بعضاً طنزآمیز بودنشان است.
اما کار هیرشمن به همین جا ختم نمی‌شود. اتفاقاً وجه درخشان‌تر کار وی را می‌توان در ادامه‌ی کتاب یافت. یعنی آنجا که برخلاف هدف اولیه‌اش و به‌طرز غافلگیرکننده‌ای به نقد گفتارهای طرفدار تغییر می‌پردازد. او متوجه می‌شود که "خطابه‌ی ساده‌انگارانه و آمرانه و لجوجانه به هیچ وجه ملک طلق مرتجعان نیست. همتایان مترقی‌شان نیز احتمالاً در این زمینه ید طولا دارند".
طبق خطابه‌ی مترقی: 1. عدم اقدام اندیشیده پیامدهای مصیبت‌باری پدید خواهد آورد (در مخالفت با تز انحراف)، 2. اصلاح جدید و اصلاح قدیمی متقابلاً همدیگر را تقویت خواهند کرد (در مخالفت با تز مخاطره)، و 3. اقدام اندیشیده را نیروهای تاریخی قدرتمندی حمایت می‌کنند که از پیش در جریان بوده‌اند؛ لذا مقابله با آن‌ها کاملاً بیهوده خواهد بود (در مخالفت با تز بیهودگی).
جالب آنکه هر دو گفتار ارتجاعی و مترقی، به‌طور مشابهی داعیه‌ی جهانشمول بودن دارند و درستی ادعاهایشان را محدود به شرایط زمانی و مکانی خاصی نمی‌بینند و معمولاً طوری مطرح می‌شوند که تن به شرط ابطال‌پذیری ندهند.
هیرشمن می‌گوید تا وقتی که مبلغان خطابه‌ی ارتجاعی و خطابه‌ی مترقی این اشتباهات روش‌شناختی‌شان را برطرف نکنند و صرفاً برای اثبات حقانیت خودشان وارد گفتگو با رقیب شوند، باب گفتگو بسته و امکان تحقق دموکراسی منتفی خواهد ماند. نویسنده اینگونه نتیجه می‌گیرد که:
"شرکت‌کنندگان ]در فرآیند ایده‌پروری[ نباید از ابتدا ایده‌هایشان را بی‌چون و چرا و تمام و کمال شکل داده باشند، بلکه انتظار می‌رود به مذاکره‌ای ارزشمند بپردازند، یعنی باید آماده باشند ایده‌های اولیه‌شان را در پرتو استدلال‌های سایر شرکت‌کنندگان و نیز در اثر اطلاعات جدیدی که حین گفتگو در دسترس‌شان قرار می‌گیرد جرح و تعدیل کنند".
جالب است که نویسنده در طی این بررسی‌ها به هیچ وجه تلاش نمی‌کند ژست بی‌طرفانه به خود بگیرد. او به‌وضوح و در عین صداقت، از معلوم شدن موضع شخصیش هیچ ابایی ندارد. اما نکته‌ی آموزنده‌ی کار وی در این است که او در نقد گفتارهای دو طرف، به یک اندازه نکته‌سنج و نقاد است. در واقع به‌جای اینکه موضع شخصی خودش را کتمان کند، تلاش می‌کند این موضع شخصی لطمه‌ای به وجه علمی کارش وارد نکند. این ویژگی به‌وضوح در سایر آثار هیرشمن نیز به چشم می‌خورد. او به‌معنای واقعی کلمه "تحقیق" می‌کند. یعنی به‌جای آنکه برای اثبات درستی حدس‌ها و ادعاهای اولیه‌اش از ابزار تحقیق استفاده کند، خودش و مخاطبش را به دست تحقیق می‌سپارد تا ببیند در انتها به کجا خواهند رسید.
اینگونه است که وی این امکان و قابلیت را پیدا می‌کند که در میانه‌ی راه، متوجه وجه دیگری از واقعیت شده و همان‌طور که خودش در انتهای کتاب تصریح می‌کند، در حالی که در ابتدای کار هدفش را "افشای ناآزمودگی‌های صرفِ خطابه‌ی ارتجاعی" در نظر گرفته بود، در انتهای کار به "دستاوردی بی‌طرفانه‌تر" برسد؛ به قول خودش "دستاوردی که چه بسا در اصل جان می‌داد برای هدفی بلندپروازانه‌تر".

Saturday, January 9, 2016

راجع به سخنرانی اخیر آقای رنانی پیرامون انتخابات

من هم مثل آقای رنانی امیدوارم که مخاطبان اصلی این سخنرانی (یعنی رهبری و شورای نگهبان) حرف‌های آقای رنانی رو جدی بگیرند.

اما به‌نظرم چند نکته‌ی مهم راجع به صحبت‌های آقای رنانی وجود داره:

در دستگاه فکری آقای رنانی، انگار فقط مشغولیت‌های اقتصادی اصالت دارند و تضادهای سیاسی هیچ اصالت و اهمیتی ندارند. در واقع رنانی با تقلیل دادن تمام مشغولیت‌های جامعه به حل مشکلات اقتصادی، به‌طور کلی دعوای سیاست رو بلاموضوع می‌کنه. ایشون مدام میگه "تندروهای دو طرف" باید طرد بشن. در تصویرسازی این دستگاه فکری، امثال احمدی‌نژاد و رسایی همونجایی قرار می‌گیرند که امثال میرحسین و تاجزاده! از نظر آقای رنانی، اینها تندروهای دو طرف هستند و باید کنار گذاشته بشن. رنانی به اصلاح‌طلب‌ها توصیه میکنه که "افراد تندرو" رو از حزب‌هاشون اخراج کنن! میرحسین رو به‌خاطر اینکه مردم رو به خونه‌هاشون برنگردونده، و تاجزاده رو به‌خاطر اینکه سال 78 به دانشجوها دستور نداده که برگردن توی خوابگاه‌هاشون مورد سرزنش قرار میده (انگار مردم به خودی خود اراده و شعور و حق اعتراض ندارند). همه‌ی این حرف‌ها رو نظامی‌ها و جریان تمامیت‌خواه هم می‌زنند. عجیبه که ایشون علیرغم اینکه از به قدرت رسیدن نظامی‌ها ابراز نگرانی می‌کنه، در عین حال نه تنها حرف‌های اونها رو می‌زنه، بلکه به این حرف‌ها رنگ و لعاب تئوریک هم میده (کاری که خود نظامی‌ها و تمامیت‌خواهان توانایی انجامش رو ندارند).
نکته‌ی بعدی اینکه اطمینان و قاطعیت آقای رنانی بر اینکه پیش‌بینی‌هاش درست از آب در میاد، با تواضع علمی‌ای که قاعدتن یک چهره‌ی دانشگاهی باید داشته باشه فاصله‌ی بسیار زیادی داره. همین‌طور اینکه کسی تحلیل خودش رو "تکان‌دهنده" توصیف کنه هم اتفاق کم‌نظیر و تکان‌دهنده‌ایه! آقای رنانی امسال توی وب‌سایت شخصیش یک متن احساسی نوشت با عنوان "سکوت خواهم کرد". توی اون متن، ایشون گفت که تصمیم گرفته تا پایان سال 94، هیچ سخنرانی عمومی‌ای که پوشش رسانه‌ای پیدا کنه انجام نده. کافیه یک نگاهی به وب‌سایت ایشون بندازیم تا ببینیم ایشون چند بار برخلاف تصمیمش عمل کرده! البته من به‌عنوان یکی از مخاطبان همیشگی آقای رنانی، از اینکه ایشون کماکان سخنرانی می‌کنند خوشحالم؛ اما سوالی که برام پیش میاد اینه: فردی که پیش‌بینی ش راجع به خودش انقدر اشتباه از آب در میاد، چطور این توانایی رو داره که راجع به جامعه (که قطعن پیچیده‌تر از شخصیت یک انسانه) چنین پیش‌بینی‌های دقیقی داشته باشه؟! لااقل ایکاش آقای رنانی توضیح می‌داد که این پیش‌بینی‌هایی که مو لای درزشون نمی‌ره آیا مبتنی بر روش‌های علمی هستند، یا اینکه ایشون با توسل به سایر دستگاه‌های معرفتی به چنین پیش‌بینی‌هایی رسیده (توضیح اینکه آقای رنانی چند هفته پیش، گفته بود که یکی از دلایلی که کاندیدای انتخابات مجلس نشده اینه که استخاره کرده و جواب استخاره، خیلی بد اومده!).