Wednesday, August 14, 2013
دختران قوچان
"میرزا ابوالقاسم خان بنا به فرمان مظفرالدین شاه از تهران برای رسیدگی به شکایات رعایای قوچان به این ناحیه رفته بود. شایع بود که عینالدوله، صدر اعظم وقت، از آصف الدوله پیشکش و رشوه دریافت داشته و توجهی به پیشنهاد تعدیل مالیات قوچان نکرده، به آصف الدوله تلگراف کرد که مالیات دولت به معیار سالهای گذشته باید پرداخت شود. آصف الدوله نیز حقالحکومه خود را بر مالیات دولت افزوده، از مأمورین مالیات اخذ مالیات را خواست. بعضی از مأمورین مالیات خود خریدار دختران رعیت شدند. هر دختر را به جای دوازده من گندم حساب کرده و از پانزده الی چهل تومان به ترکمانها میفروختند. اینان از دو سر جیب خود را پر میکردند؛ یکی سهم خود از مالیاتی که اخذ میکردند و دیگر نفعی که از فروش دختران به ترکمانان مرزی میبردند. شایع بود که ترکمانان دختران را به بازارهای عشقآباد برده، حراج میکنند؛ تجار ارمنی دختران را میخرند تا به عنوان برده و کنیز بفروشند و یا به آوازخوانی و رقاصی در مهمانخانهها وادارند. شایع بود که برخی از این دختران در مهمانخانههای تفلیس (گرجستان) کار میکردند. از گزارشهایی که در سالهای بعد در روزنامهها چاپ شد روشن است که در سالهای بعد در روزنامهها چاپ شد. روشن است که تعداد زیادی دختر کالای معامله شدند. شمار دقیق آن را نداریم. یکی از نخستین گزارشهای مربوطه از فروش دویست و پنجاه دختر خبر میدهد و تا رقم هزار نیز بعدها گزارش شد. صرفنظر از تعداد دختران، از این پس آنان هویتی گروهی یافتند و همه جا از آنان به نام "دختران قوچان" یاد شد.
[...]
متن تصنیف علی اکبر دهخدا که نخستین بار در ستون "چرند و پرند" صور اسرافیل به چاپ رسیده بود، زبان حال دختران قوچان، بیان نگرانی وی از فراموش شدن دختران قوچان بود:
(کنسرت ایرانی که دختران قوچان در قهوه خانه آواز تفلیس به خواهش روسها و ترکمن)ها به وزن تصنیف "ای خدا لیلی یار ما نیست" دادهاند)
دخترها هم آواز:
بزرگان جملگی مست غرورند خدا کسی فکر ما نیست
ز انصاف و مروت سخت دورند خدا کسی فکر ما نیست
رعیت بیسواد و گنگ و کورند خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
فلک دیدی به ما آخر چه ها کرد خدا کسی فکر ما نیست
ز خویش و اقربا ما را جدا کرد خدا کسی فکر ما نیست
جفا بیند که با ما این جفا کرد خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
گر از کوی وطن مهجور ماندیم خدا کسی فکر ما نیست
وگر از هجر او رنجور ماندیم خدا کسی فکر ما نیست
نپنداری ز عشقش دور ماندیم خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
(یک دختر دوازده ساله تنها) :
نفس در سینه ساکت شو که گویی خدا کسی فکر ما نیست
نسیم از کوی ما آورده بویی خدا کسی فکر ما نیست
چه بویی دلکش آنهم از چه کویی خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
(دخترها هم آواز) :
نسیم بوم ما بس جانفزا بود خدا کسی فکر ما نیست
هوایش روحبخش و غمزدا بود خدا کسی فکر ما نیست
ولی دردا که هجرش در قفا بود خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
مگر مردان ما را خواب برده خدا کسی فکر ما نیست
غیوران وطن را آب برده خدا کسی فکر ما نیست
که اغیار آب از احباب برده خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
(دختر دوازده ساله تنها) :
که خواهد برد تا مجلس پیامم خدا کسی فکر ما نیست
که ای دل بُرده ناداده کامم خدا کسی فکر ما نیست
چرا شد محو از یاد تو نامم خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست
ای خدا کسی به فکر ما نیست
"
(از کتاب "حکایت دختران قوچان"، افسانه نجمآبادی، 1374، انتشارات روشنگران)
Labels:
افسانه نجمآبادی,
قوچان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment